ماجراهای جامانده وجدید امیرعلی
هوالمحبوب
خدایا به امید تو
1- امیرعلی و یک طلوع زیبای خورشید تابستانی تو خونه عزیز جون. که یک منظره زیبایی رو ایجاد کرده بود و این اولین طلوع خورشیدی بود که پسرم با چشم خودش دید....
و خونه عزیز جون و بزرگه جون
2-امیرعلی و کمک به مامان تو تمیز کردن خونه
3-امیرعلی و زیارت امامزاده ابراهیم
4-امیرعلی تو نماز جمعه
5-رنگ آمیزی زیبای این نقاشی گل پسر بتنهایی
6-اسباب بازی نو و نقاشی خود امیرعلی
7-مجموعه بالا بالای دونه برفی که خودش همه رو بلده ه ه ه ه
8- مجموعه کتابهای می می نی و کتابهای جدید شیمو که گل پسر خوشگل مامان عاشقشونه همش تو خونه اشعارشونو میخونه
9- کارت معاینه چشم پزشکی دونه برفی مامان. سالمه سالمه خدار رو شکر
10- با عرض پوزش .. باز هم فوتبالیست شدن امیرعلی اون هم با توپ والیبال
و لباس مثلا ورزشی و زانو بند که خودش از تو کمد در اورده و پوشیده
11- امیرعلی قبل از کوتاه کردن مو
12- امیرعلی بعد از کوتاهی مو
اینجا گل مامان نمی خواست ازش عکس بگیرم بقول خودش ..اصلا اصلا
و
واینجااااااااااااااا...
مامان جونی عسک بگیر من ایجازه میدم. قربونت برم من
سلطان قلب من
ارزو می کنم این طلوع زیبای خورشید روزها و ماهها و سالیان سال بر تو حادث شود و تو بر این حادثه زیبای الهی واقف باشی و بدانی که که این یک معجزه عظیم الهی است نه یک عادت.