مادرم از دستمون رفت
همه از خدائیم و بسوی خدا می رویم.
مادر مادر مادر..
سه شنبه 30 دی ماه 93 بود
از مامانم پرسیدم حالت خوبه ؟
گفت خوبم مامان جان.. خوب خوب هیچیم نیست.
هنوز اول بهمن 93 سپیده نزده بود که فهمیدم مادرها تنها دروغگوهایی هستند که خدا دوسشون داره.
مادرم کاش میتوانستی آخرین لالایی را برایم بخوانی
تازه هشت روز است که رفته ای اما هنوز چیزی نگذشته
دلم هوای نوازشهایت را کرده
گوشهایم دلتنگ صدای مهربانت هستند....
این اشکها را کجا پنهان کنم ...
.
.
.
چقدر دل کندن از تو سخت است مادر...
کجای این خانه پنهان شده ای که پیدایت نمیکنیم
دلتنگیهای امیرعلی را چه کنم عزیز جون همه جا دنبال تو می گردیم ....
عزیزم کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.....................................................................................................................
خداوند با جدش خانم فاطمه زهرا محشور بفرماید ..