امیرعلی آقا می شود
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم . چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم! همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود "" همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود "" خداوندا به نام تو و یاد تو بازم سلام سلام سلام سلام به پسر خوشگل مامان که الان دیگه مدل شیطونیهاش عوض شده یا یه جورایی آقا شده .چون دیروزکه بعد از یک ماه حال عزیز جون بهتر شده بود و دوست داشت امیرعلی رو یه صبح تا ظهر پیش خودش نگه داره ، با با جونی شما رو برد خونه عزیز جون .حالا نمیدونم اونجا چه اتفاقاتی افتاده بود که وقتی من بهشون زنگ زدم دیدم اونقدر خوشحالن که نگو. مثل اینکه حسابی دلشون رو برده بودیو براشون حر...
نویسنده :
مریم مامان دونه برفی
12:05