اولین تولد گل پسرمامان و بابا 91/11/15
بنام خداوند مهربان
برمحمدو آل محمد صلوات
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
خدای مهربانم ای نازنین ... عاشقم برتو و این هدیه آسمانی ات که یکسال پیش به من عطا نمودی توراسپاس ...
خداوندا ما را از بلایا و گناهان در امان بدار و کودکانمان را درسایه الطاف خود محفوظ بفرما
آمین یارب العالمین
تولد.... تولد.....تولد پسرگلم مبارک
بیا شمعهارو فوت کن تا صدسال ..دویست سال... سیصد سال زنده باشی ...
سلام سلام صدتا سلام امروز تولد پسرگلمه هورااااااااااااااااااااااااااا
ادامه مطلب و حتما ببینید...........
سلام پسرگلم
امروز که دارم این مطالب رو برات می نویسم چندروز ازتولدت گذشته!
آخه ما جشن تولد یکسالگیت رو که پانزدهم بهمن 91 بود، 5 روز زودتربرگزارکردیم که افتاده بود روز سه شنبه .آخه اون روز تولد حضرت محمد (ص) هم بود. یکسال پیش هم که بدنیا اومدی به روایتی شب تولد حضرت محمد بود یعنی شب 11 ربیع الاول .خوب چه بهتر که جشن تولدت رو هم تو روز تولد پیامبر اعظم (ص ) برگزار می کردیم .انشا ءا... زیرسایه خدا و پیامبرو ائمه همیشه شاد ، سلامت، موفق و سربلند باشی عزیزم .
حالا می رسیم به جشن..
چند روز قبل ازشروع جشن من و بابا درتدارک برگزاری جشن بودیم خیلی دلم می خواست یه جشن خوشگل و جمع و جور از آب دربیاد بابا جونی اونقدرخوشحال بود که از سه شب قبل همه تزئینات خونه رو انجام دادو کلی بادکنک به درودیوارو سقف خونه وصل کرد .نمی دونی چه با شوروشوقی این کارو انجام میداد.خدایی هم خوشگل شده بود. تم تولدت هم انگری برد بود که متناسب با قالب وبلاگته .
روزتولدت بعد ازچندروز هوای صاف و آفتابی ، یکدفعه هوا ابری شد و بارون گرفت و این برای همه جالب بود چون تا اینجا کلیه اتفاقات زندگی من و بابایی تو نیمه دوم سال رخ داده که همراه شده با نزول نعمتهای الهی. آخه شب عروسیمون برف گرفت ، شب تولد دونه برفی مامان هم برف شدیدی میبارید طوریکه ما میترسیدیم قبل ازاینکه به بیمارستان برسیم تو برفها بمونیم ولی خوشبختانه این اتفاق نیافتادو پسرم تو چله زمستون که بیرون پربود ازبرف بدنیا اومد و حالا هم که تولد گل پسرم بود هوا تغییر چهره دادو اونقدربارون اینجا شدید می بارید و هوا سرد شده بود که میشد دونه های ریز برف رو لابه لای بارون دید . نمیدونم حکمتش چیه ولی هرچی که هست ما اونو به فال نیک میگیریم و نگاهمون بهش نعمت وبرکت خدا ییه که تو زندگیمون جریان داره . خدایا شکرت .
صبح وقتی شما ازخواب بیدارشدی و از اتاقت بیرون اومدی و تزئینات رو دیدی خیلی خوشحال شدی همش ذوق میکردی و دست می زدی و بادکنکها رو به من نشون میدادی و می گفتی ت ت یعنی من بادکنک می خوام (آخه شما به بادکنک و توپ و هرچیز گرد دیگه می گی توپ یا همون ت ت )
.خداروشکر همون جورکه میخواستم جشن تولدت خیلی خوب برگزارشد و همه مهمونهایی که تشریف آورده بودن راضی بودن و بهشون کلی خوش گذشته بود.ولی حیف که شما کوچول موچول بودی و هنوز نمیتونستی معنی جشن تولدو متوجه بشی .خیلی متعجب بودی و همچنین خسته متاسفانه اجازه ندادی من چند تا عکس درستو حسابی ازت بندازم ...
گل پسرمامان که داماد شده
چنگ زدن کیک به جای فوت شمع امیرعلی تو چه فکریه ؟.........
کادوهای مهمونهای مهربون
دست همشون درد نکنه که هم تشریف آوردن و هم مارو با کادوهای نقدی و غیرنقدی خجالت دادن .انشاءا... جبران کنیم . کادوی منو باباجونیش هم یه حساب پس انداز بود که اگه خدا بخواد قراره ماهانه یه مبلغی براش واریز کنیم .
تا چند روز دیگه منتظر عکسهای آتلیه اش هم باشید ..........