امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

امیرعلی ، دونه برفی

تو نیکی میکن و در دجله انداز... (میلاد امام رضا)

1393/6/18 9:04
684 بازدید
اشتراک گذاری

امام رضا (ع) فرمود:
هر کس در مجلسی نشیند که امر ما در آن زنده می شود، در روزیکه قلب ها می میرند، قلبش نخواهد مرد.

نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند

 

میلادت مبارک آقا جان

سلام پسرم ...این آقایی که گفتم اسمش امام رضا ست ..ضامن آهو ، ثامن الحجج و و و ..اسمهای زیبای دیگه ای هم داره که هرکدوم به جود و کرم و بزرگی و عظمتش بستگی داره ...

همون که حتی وقتی پیشش نیستی یه جورااااایی باهات ارتباط برقرار میکنه !!!! ...

همون که خیلی وقتها دلت برا بارگاهش تنگ میشه و میخوای یه دل سیر فقط نگاش کنی و  وقتی میخوای ازش دل بکنی چشم و دلت دست به یقه میشن و  هی برمی گردی  و پشت سرتو نگاه میکنی ...

همون که تا این لحظه شما رو نطلبیده تا ببریمت پابوسش ...

ولی یه جورایی یه هدیه برات فرستاده ......  ممنون آقا ی مهربون    یا به قول خودت مچچچچچچچچکرم

.......

دو روز پیش دو تا  ماجرا اتفاق افتاد که  به چشم دیدم و هنوز فکرمو به خودش مشغول کرده :

اولیش   شفای همسر یکی از همکارهای محترم مون که تو کما بود و روز میلادش به هوش اومد ...طوریکه دکترها میگفتن معجزه شده....  قربونت برم آقا که خیلی ها دست به دامانت شدن و شفا گرفتن..

دومیش   هم برمیگرده به ماجرایی تو ماه رمضون ....

 

ادامه مطلب خالی از لطف نیست....

تو یکی از روزهای ماه رمضون 93 دم افطار بود که رفتیم خونه عزیزو بابابزرگ ..تو کوچه خانم همسایه رو دیدم که دست نوه کوچیکشو (3 تا 4 ساله) گرفته و داره میره ...میدونستم که عروسش چند وقتیه که بخاطر اعتیاد شوهرش قهرکرده و رفته ...وقتی بچه (علی ) رو دیدم خیلی خوشحال شدم که اونها برگشتن سرخونه و زندگیشون..........

ولی تو خونه چیز دیگه ای شنیدم ...مثل اینکه زن همسایمون یعنی مادربزرگ علی بچه رو از اونها گرفته بود و به قول خودش که پدر عروسم گفته من نمیتونم بچه شما رو نگه دارم و میخوام طلاق دخترمو  بگیرم.. خدا میدونه که علت اصلی اومدن بچه به خونه مادربزرگ پیرو تنها ش چه حکمتی داشته...

هرچی بود از اون روز من دلم اسیر بچه بود و همش مادرشو که خوب میشناختم تصور میکردم که الان چقدر دلتنگ جگرگوشه اش شده..

گاها که میرفتم خونه عزیز جون اونها هم میومدن و علی با تو بازی میکرد.. و من سعی میکردم زیاد دوروبرت نباشم تا یه وقت بچه هوای مامانشو نکنه....

تا یه روز مادربزرگه بهم گفت دخترم میتونی یه توپ برا علی بخری و من هم باکمال میل قبول  کردم و تا چند روز بعد  یکی از توپ های نو امیرعلی رو با چند دست لباس و یه ماشین براش بردم ....

خدا میدونه هیچ چشم داشتی از هیچ کس نداشتم ...نه میخواستم کسی ازم تشکرکنه و نه حتی همسر و مادرم متوجه جریان شدن ... فقط و فقط خوشحالی علی کوچولو برام ملاک بود وبس ... و همش دعا میکردم و گاه و بیگاه به خانم همسایه می گفتم که تو  مریض و تنهایی ..از پس این بچه برنمیای   برو و بچه رو بهشون بده و همینارو بهشون بگو....

.

.

.

.

و گذشت و گذشت   تا رسیدیم به دهه کرامت

یه شب که بازهم اتفاقا من اونجا بودم دیدم که خانم همسایه اومده و گفت میخوام علی رو ببرم به مادرش بدم ..قلبم ناراحته و دیگه نمیتونم بچه داری کنم...

وااااااااااااای خدای من ...یعنی فردا صبح که علی چشماشو بازکنه مادرشو میبینه ....خدایا شکرت ...یا امام رضا شکرت ..

و دو روز قبل از میلاد آقا  یه توپ و یه ماشین سوغاتی از مشهد الرضا برای شما اومد ....... و من متعجب که بین این همه وسایلی  که ممکن بود به عنوان سوغاتی خریداری بشه چرا  توپ و ماشین ...

یه دفعه یاد علی افتادم و اینکه چقدر توپی که براش آورده بودم خوشحالش کرده بود... و بعد از اینکه محبتهای منو نسبت به خودش دیده بود چقدر خودشو به من نزدیک می کرد و همش میخواست تا باهاش بازی کنم. ...بغض کردم و همه فهمیدن ...

آقا ممنونم از هدیه قشنگت

گرچه من اجرو مزدی نمیخواستم ...یعنی اصلا کار شاقی نکرده بودم ....

ولی فهمیدم که خدا میخواد به من بگه:

که کوچکترین اعمالت از خوب و بد ، کوچک و بزرگ نزد من محفوظه ... مطمئن باش.

 

« فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره»

 تمام اعمالی که انجام می دهیم، حتی اگر ذره ای و مثقالی باشد، به خودمان باز می گردد و بازتابش آنها را در زندگی خواهیم دید.

پسندها (8)

نظرات (22)

مامان روژینا
18 شهریور 93 9:30
مریم جون وقتی ماجرای دوم رو خوندم واقعا مو به تنم راست شدخدا همیشه حواسش به ما هست ولی ما( یعنی خودم رو میگم) گاهی ازش غافل میشیم در حقیقت از خودمون غافل میشیم. واسه من هم یه بار این اتفاق افتاده!!!!!!!!! اون موقس که احساس میکنی چقد خدا بهت نزدیکه بابت اتفاق اول هم واقعا خدا رو هزاران بار شکر!!!!!!!! من حس اون خانواده رو وقتی مریضشون به هوش اومده کاملا درک میکنم. هیچ چیز بالاتر از سلامتی عزیزای آدم نیست. از بس مهربونی خدا نشونه هاشو بهت نشون داده که به هر کسی نمیده!!!!!!!!!!!!! دوستت دارم بوس واسه مریمی و امیر علی نازم
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
سلام ریحانه جونم آره عزیزم همینطوره که میگی و متاسفانه ممکنه خیلیهااز خوندن این مطالب خندشون بگیره و این ماجرا رو به سخره بگیرن . ولی من میدونم که دروغ نیست. خدا انشاءا...همه مریضها رو شفا بده ..امین. ممنون عزیزم خوبی ازخودته گلم روژینا رو ببوس
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:25
سلااااااااااااااااااام سلام دوست خوبم،خوبی خوشی،دونه برفیمون خوبه؟؟خدا رو شکررر شرمنده از تاخیرم آخه من هفته ای یه بار میام پست میزارم و وب دوستان میام بقیه روزها اکثرا با گوشی کامنتامو تائید میکنم..گلمییییییییییییییییی
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
سلام قربونت ... ممنون گلم ...ماهان جونی محو کمربند طلا چطوره ؟ خواهش میشه عزیزم ..شما سرورمائی
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:26
عید شمام مبارک..ایشالله صاحب عید نظر لطفشو شامل ما و شمام کنه
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
عید شما هم مبارک گلم ...
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:27
خدا رو شکر بابت همسر همکارتون،حتما برا خونوادش خیلی خیلی خوشحال کننده بوده،ایشالله همه مریضها شفا پیدا کنن..الهم صل علی محمد و آل محمد..
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
آره عزیزم ...همه ما که همکاربودیم تو شوکش بودیم چون یه دفعه اتفاق افتاد ...خدا رو شکرو باز هم خدا روشکر..خدا انشاءا... همه مریضها رو شفا بده .
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:32
ای خدای من..طفلی علی،چقد بچه هایی مث علی که بخاطر ندونم کاریهای پدر و مادرشون اسیر روزگار سخت و خشن شدن...یا ضامن آهو،خودت مراقب و مواظب علی و بچه هایی مثل علی باش
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
آره آیسان جونی خدا خودش مراقب همه بچه ها باشه و از آغوش پدرو مادرها دورشون نکنه ..آمین..
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:34
بعله مریم خانوم ،خدا حساب و کتابش حرف نداره....خیلی خوشحالم که عمل نیکت مورد توجه قرار گرفته...
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
« فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره»
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:36
آفرین دوست خوب خودم که دل یه بچه ای رو شاد کردی..خدا رو شکر که علی به مامانش رسیدهورا]هورا]هورا]هورا]هورا]هورا]
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
مرسی عزیزم ..خدامیدونه چقدردلم میخواست این بچه بره پیش مامانش ...
مامان علی
18 شهریور 93 11:55
مریم جون واقعا خوشحالم دوستان خوبی مثل شما روپیداکردم،به گفته خودتون هرکی نمیتونه این چیزارودرک کنه ودلش بلرزه آخه دلا رو بدجور زنگار گرفته،خداروشکر که یک خونواده دوباره میتونن دورهم جمع بشن وبابت سلامتی دوباره شکرگذارباشن،خداروشکرکه آغوش یک مادر خالی نمونده،خداروشکر که لبخند به لب یک بچه اومده خداروشکر که ما دوباره فهمیدیم مفهوم وخدایی که دراین نزدیکیست- گاه چنان نزدیک که ازیادمیبریم-وخداروشکر ولی نعمتمان توکشورمون 'امام رضا هستند که شافی ماباشن وگاهی با این نشونه ها بهمون حالی کنن که هرگاه بخان گوشه چشمی نگاهمون کنن زندگی یک شبه که هیچ به ثانیه ای..... ...
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
عزیِِِِِییییییییزم . منهم ا آشنایی با شما خیلی خیلی خوشحالم و ممنون که منو تنها نمیذارین.. آره عزیزم متاسفانه الان دیگه اصل خداو پیامبرو امامها رو نعوذو بالله زیر سوال میبرن و میگن ما که ایرانی و فارس هستیم چراباید عربها رو اسطوره قرار بدیم ..ما که خودمون اسطوره های فارسی زیاد داریم..هرچند نمیشه این اسطوره ها رو نادیده گرفت ....... ولی .. امیدوارم خدا همه ما رو عاقبت بخیرکنه و قسمت بشه یه بار دیگه به پابوس آقا امام رضا بریم..انشاءا...
مامان علی
18 شهریور 93 12:14
پارسال شب ولادت اما رضا اواخرشهریوربود توخیابون شلوغ بازاربود،میخاستیم هم عیدی هم واسه پاییز علی شلواربخریم یک دقیقه علی روسپردم به باباش داشتم شلوارسانت میزدم پشتم نگاه کردم علی نبود روبه باباش تا گفتم علی دیدم بچم کف پیاده رو تازه 14 ماهش بود وخیلی لاغر بی صدا افتاده بود ارتفاع مغازه تا کف قد دوپله تقریبا 50سانت ولی پله نداشت مستقیم افتاده بود،نگاهش کردم دلم لرزید صداش درنمیشد ،راستش کردم عین اسب لنگ پاهایش کج شد افتاد!دوباره دوباره،نه همینطورمن راستش میکردم واشک میریختم بچم پاهاش کج میشد،رفتیم طرف خونه دفترچش وبردارم ووسایل بریم دکتر،تو راه کلی نیت وتوسل تارسیدیم خونه وبچه روگذاشتم زمین راه شدنمیدونم نگاه امام رضابود،بچه اونجا ضعف کرده بود،ترسیده بود آماهرچی بود آقاصدام وشنید.
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
قربون توجه امام رضا آره عزیزم شک نکن ...میتونم درک کنم تو اون لحظات چه حس بدی داشتی .. خدا به هیچ کس نشون نده.. ممنون که زحمت کشیدین و این مطالب رو نوشتین.
مدرسه ی مامان ها
18 شهریور 93 18:54
سلام مامان عزیز حالتون خوبه؟ عید شما هم مبارک باشه ممنون از پیشنهادتون و اینکه ما رو به خوندن این پست دعوت کردید، گذشته از این اتفاقاتی که ذکر کردید قشنگ تر اون نگاه زیبا و توجه شما به این اتفاقات هست که برامون لذت بخش بود. ان شاالله که همه بتونیم از اتفاقات کوچیک و بزرگی که اطرافمون میفته اینطوری برداشت کنیم و رد پای خدا رو توی لحظه های زندگیمون پیدا کنیم براتون آرزوی خوشبختی داریم و امیدواریم که همه ی خانواده ها قدر لحظات با هم بودنشون رو بدونن
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
خانم اجازه ممنون که تشریف آوردین خونه مجازی ما متشکرم و برای شما هم آرزوی سلامتی و شاد بودن دارم.
lady love
18 شهریور 93 19:05
hame motaqedim be mojezeye shafash . be azemate khoda. k harvaqt bekhad mitoone dele bandasho shad kone too badtarin sharayet
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
are golam doroste . mamnoon ke oomadi. movafagh bashi
مامان روژینا
19 شهریور 93 11:36
قربونت بشم مریم جونیدل منم برات تنگ شده آره شهریوره دیگه فصل عروسیاایشالا همیشه به شادی و جشن و عروسیمیگم بیا قبل مهر یه دوره دیگه بذاریم
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
آره گلم حتمااین کارو میکنیم.
صفورا
20 شهریور 93 13:24
منم توی ماجرای تب بچم روز قبل میلاد امام رضا نظر آقا را توی زندگیم دیدم
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
خداوند نگهدارهمه بچه ها باشه ...انشاءا...
مامان بهداد
20 شهریور 93 23:16
سلام مامانی. ایشالا که هیچ بچه ای از پدر و مادرش دور نباشه و هیچ مادر و پدری هم از بچه شون جدا نباشه. واقعا هیچ کس برای این فرشته های کوچولو جای پدر و مادر و نمیگیره . هیچ کار خیر و نیکویی هم بی پاداش نمی مونه. ایشالا که همیشه دستتون به خیر باشه. و زندگیتون پر از خیر و برکت باشه. راستی خصوصی داری.
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
درسته خانمی حق با شماست ... برای دعای قشنگتون هم آمین میگیم. امیربهدادگل و بهترین کوچولو رو هزارتا ببوسید
مامان الهام
22 شهریور 93 11:47
خانومی خصوصی
مامان بهاره مامان امیرمحمد
23 شهریور 93 9:13
سلام مریم جون ممنونم از محبت و لطلفت با کمال میل شماره خودمو برات میفرستم ... موضوعی هم که نوشتی بودی خیلی خیلی عبرت آموزه بخاطر همینه که میگن بهشت و جهنم همین دنیاست هر عملی نتیجه اش در همین دنیا به خودمون برمیگرده خواهر برای ما هم دعا کن با این دل باصفا و نازکتون
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
سلام بهاره عزیز محتاجیم به دعا قربونت برم خیلی لطف کردی...
دکترناصری
23 شهریور 93 18:07
باعرض سلام واحترام خیلی خوشحال شدم از تشریف فرمایی شمابزرگوار امیدوارم هزاران سال امیرعلی اقا در زیر سایه پدر مادرمهربانش خوش وخرم باشد.
مامان بردیا اریایی
24 شهریور 93 1:39
ای جونم خوب بلدش کن عزیزم اتفاق های جالبیه و امام رضا هم بزرگه اقاست
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
چشم خاله جونی حتما
snur
24 شهریور 93 5:33
snur
24 شهریور 93 5:39
سلام مریم خانمی ممنون به وب تازه تاسیس شده م سرمیزنی مطلبت خیلی جالب بود .احساستو تو اون لحظه درک میکنم
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
سلام گلم .خواهش میکنم
مامان السا
2 مهر 93 23:54
اگر چه من بدم ولی ... سراسر وجود من پر از ترانه های توست و می تپد اگر چه قلب من بدان بهانه اش وجود توست تو در منی اگر چه چشم من تو را هنوز هم ندیده است هنوز در پی تو و یه رد پا که می دود چرا نمیخری مرا خبر نمی کنی مرا دلم در انتظار توست فدای تو خراب توست
مامان گلشن
4 مهر 93 9:54
الهی همیشه در پناه اقای مهربانی ها باشید
مریم مامان دونه برفی
پاسخ
یا ضامن آهو . خودت ضمانت همه ما رو بکن ...