مادرانه
خدایـــــــــــــا ...!
اگه یه روز فراموش کردم خدای ِ بزرگـــــــــــــی دارم ...
تو فرامـــــــــــــوش نکن که بنده کوچکـــــــــــــی داری ...
با نوازشی و یا شاید تلنگری آرام
وجودت را ،همراهیت را ، مهربانی و بزرگی ات را برایم یادآور باش.....
سلام پسرم
ببخش منو . چون این روزها از سخت ترین روزهای زندگیته و من میبینم که
داری مرد شدنو تمرین میکنی .
میبینم که داری با خواسته هات مبارزه میکنی و تلاش میکنی تا از چیزی که از بدو تولدت همراهت بوده ، چیزی که خیلی خیلی دوسش داری فاصله بگیری.
ببخش منو به قول خودت « مامان جونی خوشگل من »
درسته که یه کوچولو از من فاصله گرفتی ..... دیگه نمیتونی بهم بچسبی و جی جی بخوری ... و با چشمهای خوشگلت تو چشمهام زل بزنی وبازی کنی ... من برات شعر بخونمو تو با دهان پر فقط آهنگ بزنی و ادا دربیاریم ....درسته که چند شبه نمیتونی راحت بخوابی و همش گریه میکنی ...
ولی بدون که اینهم یه مرحله از زندگیه که باید پشت سر گذاشته بشه
تمام تلاش من اینه که شما عذاب نکشی و این روزها برات راحتتر بگذره بخاطر همین شب بیداریها ... .راه رفتنهای شبانه و چرت زدنهای صبح فردا تو اداره و ..و...و ... رو به جون میخرم تا شما به وضع جدید عادت کنی
منتی سرت نیست عزیز مامان
وظیفه مادری منه . مثل مادر خودم و همه مادرهای مهربون دنیا .
منو بابایی برات آرزوی موفقیت و پیروزی داریم پسرم.