ماجراهای امیرعلی
بنام خدا
امیرعلی دوست داری چه کاره بشی ؟ امیرعلی : فوتبالیست
دلت میخواد دکتر بشی؟ مثلا اینجوری ؟؟؟؟؟
میخوام.... فوت ... با...لیست .......بی .......ششششششششم.
مثل اینکه چاره ای نیست ...
این هم یه زمین و یه دروازه بزرگ واسه یه فوتبالیست خیلی خیلی بزرگ
اولین مراسم شب زنده داری پسرم در شب 21 ماه مبارک رمضان
(امیرعلی درحال قرآن به سر گرفتن بطور خود جوش ) و قرآن خوندن
ای جـــان پسرم خسته شده و خوابش میاد که اینجوری جلوی در مسجد ولو شده...
ولی اون شب خواب از سر ت پرید و اولین سحری خوردن زندگیت رو هم تجربه کردی و بعدش خوابیدی . ولی نذاشتی مامانی تا سحر نه دعا بخونه و نه قرآن ...تازه می گفتی مامان نقاشی ...مامان جونی خونه سازی ...مامان جونی پویا...ولی خوبیش این بود که فرداش تا ظهر تونستیم بخوابیم ...
گل پســــــــــــــــــرم ..این چیه مامان ؟؟؟؟؟
امیرعلی : آی با کولا (همون کلاه) آفرین پسرم حالا شعرشو با هم بخونیم :
یه خط صاف خوشگل.. بایک کلاه زیبا ..حالا چی میشه بچه هاا؟.. آ آ آ آ
حالا این یکی چیــــــــه ؟؟؟؟؟
امیرعلی : ب
مرسی گلم حال این دو تا باهم دیگه چی میشه ؟
امیرعلی : آب میششه...
جدیدا هم تو تلویزیون و کتاب و هر نوشته دیگه ای دنبال آ و ب میگردی ....
به قول خودت : من خیلی زیرنگما خیلی زیرنگم (زرنگ)
این هم خط خودته که نوشتی : آب آفرین پسر زرنگم.
امیرعلی مثلث بکش ....
که البته دایره و مستطیل هم کشیدی
اینجا هم نقاطی رو من برات رسم کردم و گفتم مثل مربع و مثلث به هم وصل کن و شما هم خوب از پسش براومدی ...ممنون عزیزم